مدافع امامت

فضایل اهل بیت از کتب شیعه و اهل تسنن

مدافع امامت

فضایل اهل بیت از کتب شیعه و اهل تسنن

مدافع امامت

💠 شفا گرفتن زائر امام رضا علیه السلام در حرم آن حضرت (به روایت اهل سنت)

 

🔹 جوینی از علمای بزرگ اهل سنت می‌نویسد:

 

✍ ۴۹۱- أنبأنی الشیخ محی الدین عبد الحمید بن أبی البرکات الحربی، و أمین الدین أبو الفضل إسماعیل بن أبی عبد اللّه ابن حمّاد العسقلانی، قالا: أنبأنا أبو أحمد عبد الوهاب بن علیّ بن علیّ إجازة، أنبأنا زاهر بن طاهر بن محمد المستملی [ظ] إجازة، قال: أنبأنا أبو بکر الحسین بن علیّ، أنبأنا محمد بن عبد اللّه الحافظ، قال: سمعت أبا القاسم ابن علیّ المعمری یقول: سمعت أبی یقول: سمعت أبا النضر المؤذّن النیسابوری یقول: أصابتنی علّة شدیدة ثقل فیها لسانی فلم أقدر منها على الکلام فخطر ببالی زیارة الرضا علیه السلام و الدعاء عنده و التوسّل به إلى اللّه تعالى لیعافینی فخرجت زائرا و زرت الرضا و قمت عند رأسه و صلّیت رکعتین، و کنت فی الدعاء و التضرّع مستشفعا صاحب القبر إلى اللّه عزّ و جلّ أن یعافینی من علّتی و یحلّ عقدة لسانی إذ ذهب بی النوم فی سجودی، فرأیت فی منامی کأن القمر قد انفرج فخرج منه رجل آدم کهل شدید الأدمة، فدنا منّی فقال: یا أبا النضر قل: «لا إله إلا اللّه» قال: فأومأت إلیه کیف أقول ذلک و لسانی منغلق؟فصاح علیّ صیحة و قال: تنکر للّه القدرة؟ قل:«لا إله إلا اللّه» قال: فانطلق لسانی فقلت: «لا إله إلا اللّه» و رجعت إلى منزلی راجلا و کنت أقول: «لا إله إلا اللّه»و لم ینغلق لسانی بعد ذلک.

 

🔸 حاکم نیشابوری نقل کرده است که شخصی به نام ابو نضر موذن می‌گفت: به بیماری سختی مبتلا گشتم، در آن بیماری زبانم بند آمد و قادر بر سخن گفتن نبودم. به ذهنم خطور کرد به زیارت قبر امام رضا (علیه‏ السلام) بروم و و نزد مرقد و بارگاه شریف ایشان دعا و توسل کنم و از خدا بخواهم مرا از این بیماری نجات دهد. به قصد زیارت قبر امام رضا (علیه‏ السلام) از نیشابور خارج شدم و قبر آن حضرت را زیارت کردم و در سمت بالاى سر آن حضرت مشغول خواندن نماز شدم و امام رضا (علیه‏ السلام) را شفیع قرار دادم و از خدا خواستم به احترام و منزلت و مقام ایشان مشکل زبانم را برطرف سازد. در سجده نماز خوابم برد در خواب دیدم ناگهان ماه شکافته شد و مردی از آن خارج شد و به نزدیک من آمد و صدا زد: ای ابو نضر! بگو: لا اله الا الله‏. من با دست اشاره کردم که قادر بر سخن گفتن نیستم و زبانم بند آمده است. آن مرد بر سرم فریاد زد و فرمود: مگر به قدرت خدا ایمان نداری؟ بگو: لا اله الا الله‏. من که تا آن هنگام لال بودم یک‏باره زبانم باز شد و گفتم: لا اله الا الله‏. من نیز به شکرانه این نعمت الهی، از مشهد پیاده بازگشتم و در طول مسیر همواره ذکر لا اله الا الله‏ را بر زبان داشتم و بعد از آن زبانم بند نیامد.

 

📚 فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۱، صفحه ۲۱۷، چاپ دار الحبیب

 

#فضائل_اهل_بیت_از_کتب_اهل_سنت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی