مدافع امامت

فضایل اهل بیت از کتب شیعه و اهل تسنن

مدافع امامت

فضایل اهل بیت از کتب شیعه و اهل تسنن

مدافع امامت


[ترجمه]می گویم: علی بن محمد سمان سکری گفت: در طلب حدیث به سرزمین عراق رفتم و به آبادان رسیدم و بر شیخ آنجا محمد بن شیخ آبادان و رأس مطوّعه (کسانیکه داوطلبانه به جهاد می‌روند) وارد شدم و به او گفتم ای شیخ من مردی غریب هستم که از کشوری دور برای کسب فیض از علم شما آمده ام، گفت: از کجا آمدی؟ گفتم: از سجستان گفت: از شهر خوارج؟ شاید خارجی هستی؟ گفتم: اگر خارجی بودم علمتان را به پشیزی نمی خریدم. گفت: آیا نمی خواهی از یک حدیث نادر با تو سخن گویم که اگر به شهر و کشورت رفتی از آن سخن بگویی؟ گفتم بله ای شیخ، گفت: من همسایه ای پارسا و پرهیزکار داشتم، در خواب دید که گویا مرده است و محشور گشته و حسابرسی شده است، و از پل صراط عبور کرده است و به حوض پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده که در آنجا حسن و حسین علیهما السلام سقایی می‌کنند. گفت: من از حسن طلب آب کردم و مرا آب نداد و حسین نیز همین طور. پس به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک شده و گفتم: ای رسول خدا من مردی از امت شما هستم و از حسن و حسین طلب آب کردم ولی مرا آبی ندادند. دراین هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله فریاد بلندی زد که او را آب ندهید، او را آب ندهید. گفتم: یا رسول خدا من مردی از امتتان هستم که تغییر و تحوّلی نکرده ام. گفت: تو همسایه ای داشتی که علی علیه السلام را لعن می‌کرد و او را کوچک می‌شمرد امّا تو توجه ای به او نکرده ای. گفتم: ای رسول خدا او مردی است که فریب دنیا را خورده و من فقیرم و قدرتی در برابر او ندارم. گفت: پس رسول خدا چاقوی برهنه ای بیرون آورد و گفت: برو با آن او را سر ببر. من به خانه آن مرد رفتم و دیدم که در باز است، از پله‌ها بالا رفته و دیدم که در رختخوابش دراز کشیده است. پس او را سر بریدم و چاقو را آغشته به خون آوردم و به رسول خدا دادم و ایشان آن را از من گرفت و گفت: او را آب دهید. من پیاله آب را گرفتم ولی نمی دانم آیا آن را نوشیدم یا نه. به ناگاه پریشان و ترسان از خواب بیدار شدم و وضو گرفته و هر آنچه خدا خواست نماز خواندم. سپس سر به بالش گذاشته و خوابیدم و صبح فریاد همسایگانمان را شنیدم و اوضاع را پیگیری کردم. گفته شد: فلانی سر بریده در رختخوابش پیدا شده، طولی نکشید که امیر و سپاهیانش آمدند و همسایگان را بردند و من گفتم: من آن مرد را سر بریدم و نتوانستم که پنهان کاری کنم و به سوی امیر رفتم و گفتم: من مرد را سر بریدم، گفت: تو بر این گونه اعمال متهم نیستی و سپس خواب را بر او تعریف کردم و گفتم: ای امیر اگر آن خواب درست باشد گناه من و آن‌ها چیست؟ امیر گفت: خداوند به تو پاداش نیک دهد تو و قومت بی گناه هستید. شیخ علی بن محمد سمان می‌گوید که من در عراق بهتر از این حدیث نشنیده ام.

 

📕 امالی طوسی: محمد بن عباد بصری مانند آن را ذکر کرده است. -. در نسخه چاپ شده امالی موجود نیست. و پوشیده نیست که نسخه‌های چاپ شده از آن ناقص است و یک نسخه خطی کامل در کتابخانه شیخ الاسلام زنجانی رحمة الله علیه وجود دارد آن چنان که در الذریعه ۲، ۴۱۳ و ۳۱۴ اشاره شده است.

 

📚 بحار الانوار جلد ۴۲ / بر گرفته از نرم افزار بازار قائمیه


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی